پدرم مزرعه داشت بذر باران می کاشت فصل خرمن از خاک برکت برمی داشت آسمان در هم شد باغ در ماتم شد بغض گل شبنم شد شاخه نور شکست آب دریا کم شد پشت ساحل خم شد زخم بی مرهم شد کوه مغرور شکست مزرعه درهم شد حاصل ما غم شد مزرعه را آفت زد سهم ما ماتم شد..!!!!
انســان ها هر از چند گاهـی ، از جایی می اُفتند .
از پـا …
از نــــفـــس …
از لَبـه پــــرتگاه …
ازاین ور بوم …
از دماغــِ فیل …
از چالـه به چاه …
از عـــرش به فرش …
وگاهی از چــــشـــــم
من این روزها نگاه می کنم به دلی که می شکند و زنجیره ای که از این بابت تشکیل می شود.... و دلم می سوزد برای کسانی که ناخودآگاه عضوی ازا ین زنجیره می شوند و با شدت بیشتری این موج به خودشان بر می گردد......
خدایا.....
می بینمت.....
واضح و پر رنگ.... و بی نهایت از تو ممنونم که اینهمه نزدیک و مهربانی
کاش گاهی وقتا...
خدا از پشت ابرها بیاد بیرون...
گوشم رو محکم بگیره، داد بزنه آهای...
بشین سر جات اینقدرغرنزن
همینه که هست!
بعد یه چشمک بزنه
آروم تو گوشم بگه
همه چی درست میشه